پنجشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۲

از یک کودتا تا زمینه سازی برای یک انقلاب

دو سال پیش از این و در سرمقاله شماره چهارم مجله ایرانشهر که به قلم بیژن خلیلی در تاریخ جمعه 19 آگوست 2011 منتشر شد، نویسنده سرمقاله تیتری شگفت‌آور را برای نوشته‌اش برگزید که در همان یک خط همه ماجرا را به روشنی و وضوح مطرح می‌کرد: «28 مرداد، روزی که چشم اسفندیار ملت ایران است»

بیژن خلیلی در آن نوشتار با شرح مبسوطی از رویکرد‌های حیله ورزانه در جنگ‌های کلاسیک و عملیات روانی علیه یک سیستم حکومتی، انتخاب روز 28 مرداد را به عنوان روز به آتش کشیده شده سینما رکس آبادان، مورد توجه قرار داده و نوشته بود:


«... اما چرا تروریست‌های اسلامی روز 28 مرداد را انتخاب کردند؟ چرا که ایران در این روز از همه روزها ضعیف‌تر بود. شاه و اطرافیانش، 28 مرداد را قیام ملی می‌خواندند و جبهه ملی آن را کودتای امریکایی، انگلیسی علیه حکومت ملی دکتر مصدق می‌دانست. این روز بین دولت‌های بر سرکار و بسیارانی که از دولت‌ها برکنار بودند روز تفرقه و روز جدایی بود.»
و در نهایت چنین استنتاج کرده بود که:


«افراطیون اسلامی و شخص خمینی و نزدیکان درجه یک او بالاخره با استفاده از این روز که تفرقه‌ای 25 ساله برای ملت ایران به ارمغان آورده بود حداکثر استفاده را کردند و با آتش زدن سینما رکس در این روز نقشه به دام انداختن ملّت ایران، برای تسلیم خود آن‌هم دست و پا بسته به این جنایتکاران را در 22 بهمن 1357 تکمیل کردند.»
باید بپذیریم که نوشتار فوق برگی حقیقی از تاریخ معاصر ایران است و بی تردید تاثیر 28 مرداد 1332 و وقایع این روز تلخ در بسیاری از جریانات 6 دهه گذشته موثر بوده‌است. اما چرا؟

اکنون 60 سال از وقایع روزی که به سرنگونی دولت دکتر محمد مصدق انجامید می‌گذرد، اما ۲۸ مرداد همچنان روزی مناقشه برانگیز با پیامدهایی مهم و تعیین کننده در تاریخ معاصر ایران قلمداد می‌شود.

نه تنها هواداران محمد مصدق بلکه تقریبا تمامی مخالفان محمد رضا شاه پهلوی فارغ از گرایش‌های فکری و سیاسی خود از وقایع ۲۸ مرداد به عنوان یک «کودتای انگلیسی- آمریکایی» یاد کرده‌اند و در مقابل، طرفداران نظام سلطنتی حوادث ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را «قیام ملی» خوانده‌اند.

این اختلاف تا آنجا ریشه دوانده‌است که حتی به سرنوشت تمبر ایران نیز راه پیدا کرد و شرح مفصلی از آن را به روایت پرویز کاردان در شماره قبل مجله فرهنگی ایرانشهر منتشر نمودیم.

حال گذشته از اختلاف نظر شدید بر سر تفسیر و تحلیل ۲۸ مرداد، کسی در اهمیت این روز و پیامدهایش تردید نکرده است.

سوال اینجاست که سهم هر یک از بازیگران داخلی و قدرت‌های خارجی در سقوط دولت دکتر مصدق چه بوده‌است و آیا چنین وقایعی اجتناب ناپذیر بودند؟

با توجه به اینکه ملی شدن صنعت نفت اصلی ترین علت برآمدن و سقوط دولت دکتر مصدق بود. آیا در ملی شدن صنعت نفت نقش و خواست قدرت‌های خارجی هم موثر بود و آیا ملی شدن نفت دست کم در کوتاه مدت به سود ایران تمام شد؟ آیا ملی شدن صنعت نفت در ایران راهگشای پایان استعمار در خاورمیانه بود و می‌توان از آن به عنوان نقطه عطف ملی‌گرایی در توده مردم و دولت‌های شمال آفریقا، خاورمیانه و آمریکای لاتین نام برد؟ و ...

سوالات بسیاری در این زمینه مطرح که بسیاری از آنها هنوز پس از گذشت شش دهه بی پاسخ مانده‌است و یا با تفسیر‌های شخصی مورد بررسی و حلاجی قرار گرفته‌است. اما نکته مهم اینجاست که دو حکومت پهلوی و رژیم جمهوری اسلامی چگونه از این رویداد بهره برداری کرده‌اند؟

در خصوص آنچه رویکرد دولتمردان و حاکمیت در دوره 25 ساله زمامداری شاه فقید ایران تا وقوع انقلاب در سال 1357 است در یک جمله می‌توان خلاصه گویی کرد که:

نظام سلطنت با حذف برخی مستندات و سانسور شدید، آن رویداد را به عنوان برگ برنده خود به جامعه ارزانی داشت. در حالی که خود صاحب منصبان حکومت به کذب بودن ادعایشان باور داشتند و می‌دانستند 28 مرداد بیش از یک دستاورد وحدت آفرین برای حکومت و مردم به نقطه اختلاف آنها مبدل شده است. نقطه اختلافی که سرانجام در سینما رکس آبادان کار دست نظام پادشاهی داد و...

اما رویکرد رژیم اسلامی با 28 مرداد بسی تامل برانگیزتر است. دکترین سیاست خارجی رژیم اسلامی از همان ابتدای قدرت گرفتن اسلامیون در ایران بر دو مبنای صدور انقلاب و دشمنی با اسرائیل شکل گرفت و به زودی ایران با همین رویکرد تهاجمی در سیاست خارجی که به تضییع حقوق و منافع ملی ایران منجر می‌شد، رو در روی غرب قرار گرفت. طبیعی است که دشمنی با غرب برای رژیم پوپولیست تحت رهبری خمینی اعتبار داخلی ایجاد می‌کرد و آغاز جنگ به محدود شدن فضای داخلی و تثبیت رژیم و اعمال فشار داخلی بر مخالفان دامن زد.

از همین رو رهبران تازه ایران، مشتاق سیاه جلوه دادن غرب و علی‌الخصوص آمریکا در زمینه مداخله در امور داخلی ایران بودند تا با دست نشانده قلمداد کردن رژیم گذشته، برای خود آبرو بخرند. از سوی دیگر اما ملی گرایان و جبهه مصدقی‌ها از اولین گروه‌هایی بودند که در تسویه هرم قدرت در بعد از انقلاب از بدنه حکومت کنار گذاشته شدند و طبیعی است که قهرمان ملی ایرانیان «محمد مصدق» که بی شک الگو و نماد ملی‌گرایی مدرن در ایران بود دیگر نمی‌توانست برای رهبران اسلام‌گرا مقبول و قابل تحمل باشد. از همین رو در فرایندی حساب شده سیاست بازان اسلام‌گرا کوشیدند تا رویدادهای نهضت ملی شدن صنعت نفت را به دو قسمت مجزا تقسیم کنند. آنها با پر رنگ کردن نقش ابوالقاسم کاشانی وجهه مثبت ملی شدن صنعت نفت را به نفع طبقه آخوندها که حالا رهبران رژیم بودند مصادره کردند و سرشکستگی‌ها، سقوط دولت ملی، دخالت بیگانگان و کودتای منجر به استقرار دوباره نظام شاهنشاهی را به حساب ناکارآمدی‌ها و تکروی‌های دکتر مصدق گذاشتند.

با اینکه شخصا به غلط بودن این رویکرد معتقدم اما واقعیت اینجاست که همینک بیش از سه دهه است که در کتاب‌های تاریخ مدارس و دبیرستان‌های ایران تاریخ چنین تحریف شده و به نسل‌های بعدی تدریس می‌شود. نسل‌هایی که پیوندشان با 28 مرداد چیزی بیش از همین کتاب‌های تاریخ نیست. کتاب‌هایی که قرائت تحریف شده حکومتی را از 28 مرداد و جریان ملی شدن نفت روایت می‌کنند و حکومت در هیچ مرحله‌ای ‌هم کمترین انعطافی در قبال روایت‌های مستقل را نمی‌پذیرد. تا آنجا که صدور دستور تخریب خانه و مدفن دکتر مصدق هر از گاهی در ایران خبرساز می‌شود.

این اما همه ماجرا نیست. چراکه آنهایی که امروزه در خیابان پاستور تهران بر اریکه قدرت تکیه زده‌اند، همچنان آب به اسیاب اختلاف نظر‌ها در خصوص رویداد 28 مرداد می‌ریزند و تلاش دارند تا آتش اختلاف بین هواداران نظام پادشاهی و گرایش‌مندان به دکتر مصدق و نیز دیگر گروه‌های اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور همچنان شعله ور و ایشان در دعوای شاه و مصدق معطل بمانند.

بی‌تردید بازماندن در رویداد‌های تلخ نیمه تابستان 60 سال قبل، تا به امروز، وقت و انرژی بسیاری از فعالان سیاسی و پژوهشگران ایرانی گرفته و هم‌چنان می‌گیرد. اگرچه در اهمیت مطالعه تاریخ معاصر و به ویژه رویدادی که به «چشم اسفندیار ملت ایران» تعبیر شده است، تردیدی نیست، اما آیا وقت آن نرسیده است که همه جریان‌های فکری مخالف جمهوری اسلامی اهتمام خود را بر افشای خیانت‌های رژیم استبدادی حال حاضر ایران نسبت به منافع ملی کشورمان معطوف نمایند؟