پنجشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۲

مهاجرت و دغدغه‌هایی به وسعت تاریخ

مهاجرت در پیشینه تمدن بشر اصلی انکار ناپذیر است. فراموش نکنیم که انسان برای سده‌ها پیش از سکنی گزینی در دشت‌ها و رو‌آوری به کشاورزی، به جهت فراهم آوردن خوراک خود که عموما از طریق شکار حیوانات تامین می‌شد در فصول گوناگون سال برای دست یابی به منابع غذایی مجبور به مهاجرت بود.

اما گویی مهاجرت نقطه عطف تمدن‌ها هم هست. در حقیقت بشر در دوره‌های پس از جای‌گیری در تمدن‌های کوچک و بزرگی که بنا می نهد به دلایل گوناگون مجبور می‌شود که خانه و کاشانه‌اش را رها کرده و به سفر‌هایی دست بزند که مسیر تاریخ را دگرگون می‌کند. برخی از این دلایل به لحاظ آب و هوا و جغرافیا است، مانند آنچه از مهاجرت اقوام آریایی از دشت‌های شمالی سیبری به سوی جنوب بیان شده‌است.(فارغ از اینکه برخی یافته‌های باستانی اصولا چنین مهاجرتی را نفی می‌کند.)

اما بخش مهمی از مهاجرت‌های انسانی در دوران پس از تمدن شهری به موضوعات اعتقادی و اندیشه‌ای باز می‌گردد. یکی از قدیمی‌ترین نمونه‌های چنین مهاجرت بزرگی را می‌توان در مهاجرت یهودیان از مصر به اسرائیل دانست. آنها که سال‌ها قبل از سرزمین خود به مصر رفته بودند، سرانجام به رهبری موسی پیامبر بزرگ آیین یهود تصمیم به بازگشت به سرزمین اصلی خود را می‌گیرند تا در این مهاجرت بتوانند ضمن آزادی از قیود بندگی فرعون، آزادانه خدای خود را پرستش کنند و تمدن خویش را احیا نمایند.

نمونه دیگر چنین مهاجرتی را می‌توان در همین قوم و آن زمان که به فرمان کورش بزرگ درهای زندان بابل باز می‌شود، دید. او به یهودیان این اختیار را می‌دهد تا بار دیگر به اسرائیل بازگردند و از نو معبد خویش را بنا نهند و یا اینکه در هرکجای امپراطوری وسیع او که دوست دارند ساکن شوند. یهودیان نیز از همین فرصت تاریخی بهره برده و علاوه بر آن که بخشی از آنها به زادگاه اجدادی خود باز می‌گردند، گروه دیگری از آنها نیز به سوی شرق روان می‌شوند و در اقصی نقاط فلات ایران خانه می‌سازند و در تداوم تمدن ایرانی نقشی حائز اهمیت به عهده می‌گیرند.

نمونه بارز دیگر مهاجرت عقیدتی کمی بیش از هزار سال پس از فتح بابل به وسیله کورش، اما این‌بار در صحرای عربستان رخ می‌دهد. تازه مسلمانان که سیزده سال گذشته را به همراه پیامبرشان محمد در مکه زادگاه این دین زندگی کرده‌اند، به دلیل فشارهای عقیدتی اعمال شده از سوی حاکمان مکه تصمیم به مهاجرت از این شهر به شهری دیگر(مدینه‌امروزی در عربستان) می‌گیرند و در پی همین مهاجرت است که آنها قدرت یافته، حکومت تشکیل داده و بعد‌ها متصرفات بزرگی را در دنیا در ید اختیار خود می‌گیرند. نقش این مهاجرت اعتقادی و سیاسی در نزد مسلمانان تا آن اندازه است که قرن‌هاست مبدا تاریخ خویش را از سال آغاز این مهاجرت و نه حتی میلاد پیامبرشان و یا بعثت او به پیامبری گاهشماری کرده‌اند.

پارسیان هند نمونه دیگری از این مهاجرت‌ها هستند. آنها که همچنان که از نامشان پیداست، ایرانیان زرتشتی بودند که در پی حمله اعراب به ایران و استیلای اسلام بر سرزمین آبا و اجدادیشان، نمی توانستند آزادی‌های خویش را داشته باشند. از همین رو به هندوستان آن زمان مهاجرت کردند و خود به جامعه‌ای ممتاز در آن سرزمین تبدیل شدند.

وقتی در راستای همین دیدگاه به دوره معاصر می‌رسیم می‌بینیم که دوره مهاجرت بزرگ نزد بهاییان نیز وجود دارد و در دهه 1960 میلادی رهبر این آیین مذهبی از پیروانش می‌خواهد تا به اقصی نقاط جهان مهاجرت کنند و در شهرها و کشورهای گوناگون جهان محافل بهایی را تشکیل دهند. این فرمان مذهبی که نزد بهاییان به دوره ده‌ساله جهانی شدن شهرت دارد، نقش ممتازی در گسترش اندیشه‌های بها‌الله و تقویت این آیین داشته است تا آنجا که امروزه آن‌ها در اکثر کشورهای جهان پیروانی دارند و به ترویج آیین خود همت گمارده‌اند.

بی‌شک در کنه درک چنین نمونه‌هایی از مهاجرت یک اصل متفق وجود دارد و آن شرایط حاکم در جامعه مبدا بوده‌است که فرصت رشد و حتی ادامه حیات را برای نحله‌های فکری جدید محدود و حتی ناممکن می‌کرده است. همین شرایط موجب می‌شود تا پیروان یک آیین، مکتب فکری و یا مخالفان یک حکومت مجبور به ترک وطن اصلی خود شده و در گوشه‌ای دیگر از جهان تلاشی را برای ادامه بقای اجتماعی خود و اندیشه‌هایشان شروع کنند.

در قرون معاصر نمونه‌های متنوعی از مهاجرت را می‌توان یافت. حتی وقتی بسیاری از دگر اندیشان و پروتستان‌ها اروپا را به دنبال آزادی‌های فکری و مذهبی رها کرده و به قاره نو وارد می‌شوند و درست همین جاست که ینگه دنیا خود به سرزمینی بدل می‌شود که با همه پهناوریش میزبان کسانی است که تلاش می‌کنند دنیایی آزادتر را بنا نهند.

در این میان بسیاری به تنهایی و بسیاری هم به صورت گروهی قدم در راه مهاجرت می‌نهند و بر اساس نخستین دروس جامعه شناسی، هرچه میزان مهاجرت از یک جامعه فزونی یابد، بی شک دستگیر می‌کند که در آن جامعه و سیستم حکومتی آن فرو بستگی‌های بیشتری در روش اداره جامعه وجود دارد که موجب جلای اجباری وطن از سوی اقشار گوناگون جامعه می شود.

از دیگر سو هم هر چه اقشار مهاجر از یک جامعه گستردگی طیفی بالاتری دارند، نشان می‌دهد که خمودگی و انجماد فکری در نظام حاکم بالاتر است که تاب تحمل گروه‌های کثیری از شهروندانش را ندارد.

شاید جامعه کشور ما ایران در سی و چند سال گذشته یکی از نمونه‌های استثنایی چنین جامعه‌ای را رقم می‌زند. جامعه‌ای که علی‌الرغم دستاوردهای مدنی خود که در خلال یک دوره هفتاد ساله از انقلاب مشروطیت به بعد به دست آورده‌بود، به ناگهان با چرخشی ایدئولوژیک به میدان تاخت و تاز متحجرترین طبقه اجتماعی جامعه(دین‌گرایان سنتی) تبدیل می‌شود. همین امر است که زمینه مهاجرت بزرگ ایرانیان را از خلال سال‌های نخستین دهه 1980 میلادی رقم می‌زند که البته این روند با فراز و نشیب‌هایی همچنان ادامه دارد.

اما ماحصل مهاجرت بزرگ ایرانیان در سه دهه گذشته پیدایش جامعه‌ای نو از ایرانیان مهاجر است که تلاش دارند تا با پاسداری از آیین‌ها و آداب فرهنگی و تاریخی نیاکان خود، اجازه ندهند حاکمیت با تغییر نسل‌ها موفق به زدودن باورهای تاریخی و جایگزین کردن ارزش‌های خود به جای ارزش های ملی و تاریخی شود.

با اینکه چنین وظیفه خطیری از لحاظ بافت شناسی اجتماعی فقط و فقط به عهده جامعه مهاجر است، اما خود این جامعه به عنوان یک کلونی اجتماعی از مناظر گوناگونی اعم از تاثیر متغیر‌های داخلی و نیز در منظر تعامل با جامعه میزبان، دستخوش تغییرات شده و آداب و رسوم تازه‌ای را هم می‌سازد. حتی در سرزمین مهاجر پذیری چون ایالات متحده آمریکا نسلی نو پدید می‌آورد(آمریکاییان ایرانی تبار).

این نسل در بافت اجتماعی جامعه میزبان قبول سهم نموده و بر اساس داشته‌های فرهنگی خود به تعامل و تاثیر بخشی در جامعه میزبان مشغول می‌شود.

در حقیقت انسان در مسیر گسترده تاریخ تمدن خود همواره از همین در هم آمیختگی‌ها پل‌هایی برای پیوند و همگرایی ساخته است و همواره کوشیده‌است تا در پناه زندگی مدون اجتماعی، بقای خود را تضمین نماید.

با این دیدگاه است که می‌توان گفت مهاجرت بزرگ ایرانیان در سه دهه گذشته اگرچه از اوضاع نا بسامان ایران زمین در دوره حاضر خبر می دهد اما بی شک سرآغاز تحولات اجتماعی بزرگی نیز هست.