این باغ آرام و ساختمان مجلل در دامنه کوه کرمل در بندر حیفا در غرب اسرائیل بی شک تصویری است که آیین بهائی برای آینده جهان ترسیم میکند.
جهانی پر از صلح و آرامش که در آن دموکراسی و احترام به حقوق بشر راه را برای توسعه پایدار وحدت و یکپارچگی انسانها هموار میکند.
نه اشتباه نکنید؛ نویسنده این سطور بهائی نیست. بلکه در مقام روزنامهنگاری مستقل سعی دارد تا با نگاهی به دور از حب و بغضهای معمول و بر اساس اصولی که باورهای جامعه بهائی را تشکیل داده است، تصویری عینی از جامعه بهائیان جهان که این روزها در آغار صد و هفتاد یکمین سال پیدایش این آیین، نزدیک به هفت و نیم میلیون نفر از ساکنان کره زمین را تشکیل میدهند، به دست دهد.
ساختمان مجلل باغ زیبای دامنه کوه کرمل در حقیقت بیتالعدل اعظم است. جایی که عالیترین مقام تصمیمگیری در آیین بهائی میباشد وبرای جلوگیری از به وجود آمدن انشعاب و تفرقه در آئین بهائی تشکیل شده است. از آنجا که در کتاب اقدس رسماً تشکیل بیتالعدل اعظم به عنوان یکی از ارکان آئین بهائی مقرر گشته است، عبدالبهاء و شوقی افندی، بیت العدل اعظم را عالیترین هیأت قانونگذاری امر بهائی و مرجع کل نفوس جهت اتحاد عالم بهائی در زمان نبود «ولی امرالله» در این دین، قرار دادند. تعداد اعضای بیت العدل ۹ نفر هستند، که هر ۵ سال یک بار از طریق انتخاباتی آزاد، برگزیده میشوند. پس از مرگ ولی امرالله، اولین انتخابات بیت العدل اعظم الهی در سال ۱۹۶۳ میلادی برگزار شد. لازم به یادآوری است که مقر این موسسه را شخص بهاءالله (بنیانگذار آیین بهائی) در سال ۱۸۹۰ میلادی و در طی لوح کرمل انتخاب کرده بود.
اما دلیل اشاره به این ساختمان زیبا و باغ آرام چیست؟ در سالهای اخیر اکثر مطالبی که در حوزه نشریات فارسی مستقل (البته در خارج از ایران) درباره بهائیان به رشته تحریر درآمده است بیشتر بر پایه آرامگاههای ویران شده، سنگ قبرهای شکسته، جوانان از تحصیل بازمانده، کارمندانی که به دلیل بهائی بودن از ارگان و ادارات و موسسات دولتی و خصوصی اخراج شده اند، زندانیانی که تنها جرمشان بهائی بودن است و دهها ظلم دیگری که به جامعه بهائیان ایران شدهاست، شکل گرفته است.
اما این همه سیمای آیین بهائی نیست. جامعه بهائیان جهان در طول 17 دههای که از عمر این آیین میگذرد، دستاوردهای بزرگی به جامعه جهانی و صد البته به ایران هدیه کرده است. دستاوردهایی که در سالیان بعد از وقوع انقلاب ایران یا مصادره شدند و یا به هر شکل و عنوانی، سعی شد هرنوع ارتباطی بین آنها و بهائیان انکار گردد.
اما حقیقت اینجاست که آیین بهائی در آستانه ورود به سومین سده حیات خود تا سه دهه دیگر حالا می رود تا در هیئت یک مذهب جهانی برپایه خردگرایی و علم پذیری و به دور از هرگونه خرافات مسیری را در مقابل بشر باز کند که به اتحاد و صلح بیانجامد. سیمایی که آیین بهائی از آینده جهان ارائه میکند مانند دامنه کوه کرمل در بندر حیفا همانند گلستانی است که جان آدمی در فضای عطرآگین آن مست از همدلی و برادری است.
حضرت عبدالبهاء فرزند بهاالله(بنیانگذار آیین بهائی) در خطابهای معروف ضمن تایید همه آیینها و ادیان گذشته رمز بقای بشریت را در دل وحدت انسانی نهفته میداند و میگوید:
«هرکس به وحدت بشر خدمت کند در درگاه احدیت مقبول است... حضرت موسی خدمت به وحدت عالم انسانی نمود، حضرت مسیح وحدت عالم انسانی تأسیس کرد، حضرت محمد اعلان وحدت انسانی نمود... بهاءالله تجدید تعالیم انبیاء فرمود... برای شما تأییدات الهیه میطلبم.»
این نگاه اما با مفاهیم پیروی کورکورانه از سنن و آیین گذشتگان در تضاد است تا آنجا که جایی دیگر عبدالبهاء در مصاحبهای در لندن بر این نکته پافشاری میکند که:
«از تقالید دست بردارید. دین باید سبب الفت و محبت باشد. اگر سبب عداوت گردد عدم دین به از وجود آن است.»
یکی از مهمترین نکات در بازشناسی آیین بهائی، زمان ظهور و نشر آن در دو سده اخیر است. آیین بهائی درست در زمانی پا به عرصه وجود میگذارد که جامعه جهانی در آستانه عبور از یکی از مهمترین گردنههای تاریخ خود است. همزمان که جهان در قرن نوزدهم جامه پیشرفت و تجدد به تن میکند و میرود تا خود را آماده بزرگترین جهش علمی همه اعصار تاریخ در قرن بیستم کند، آیین بهائی بر اساس باور به علم گرایی و تحصیل سواد و دانش پا به عرصه وجود مینهد. آیینی مطابق با نیازهای انسان مدرن برای داشتن رابطهای معنا دار بین اصول معنوی و پیشرفتهای زندگی دنیوی.
آیین بهائی آیین جنگ و شمشیر نیست. بهاءالله خود چنین میگوید:
«درشبی از شبها در عالم رؤیا از جمیع جهات این کلمه علیا اصغا شد انا ننصرک بک و بقلمک.
ندایی شنیدم که میگفت ما ترا به نامت و با قلمت پیروز خواهیم کرد. پیامی است آشکار نه پیام جنگ و خون ریزی است و نه پیام جبر و زور بلکه پیام قلم است و علم و خرد. درحقیقت از شمشیر و کشتار و جهاد خبری نیست. شمشیر نیست که مشکلات را حل میکند بلکه قلم و اندیشه راهکارهای عصر نوین هستند.»
اگر اندکی منصف باشیم همه گواهی میکنیم که این جمله مبنایی درست برای درک از دنیای امروز محسوب میشود. جهانی که در سده گذشته علی الرغم وجود جنگها و درگیریهای گوناگون توانستهاست در حوزه علم و دانش چنان رشد سریعی داشته باشد که بی شک سرعت پیشرفت علم در چند دهه اخیر به عقب ماندن انسان از آن انجامیده است. همین عقب ماندگی موجب برخی تناقضها و کج فهمیها را پدید میآورد که بی شک نگاه مدبرانه از حوزه عقل و اندیشه آنچنان که بهاالله به آن اشاره کرده است میتواند به پایانی برای بحران معنویت انسان در عصر تجدد بیانجامد.
در پی تعالیم بهاءالله از چنین منظری است که عبدالبها پس از او زعامت جامعه بهائی را به عهده میگیرد و متناسب با شناختی که از جهان مدرن دارد شالوده فکری و فلسفی آیین بهائی را طرح ریزی میکند. شالودهای که درکی درست و حقیقی از انسان مدرن دارد.
پروفسور سهیل بدیع بشرویی استاد، نویسنده و ناقد سرشناس بهائی که در محافل دانشگاهی غربی و نیز جهان عرب از معروفیتی چشمگیر برخوردار است و مطالعات وتالیفات گستردهای در زمینه علوم انسانی و روحانی دارد در مقدمه کتاب ارزشمند خود«عبدالبها عباس» نقش رهبری عبدالبها را در طرح اندازی آیینی برای وحدت انسانی موثر دانسته و چنین مینویسد:
«عبدالبهاء عباس (1921-1844) بزرگترين مغز متفکّر شرقي بود که به شرح و بسط مطالب روحاني و مادّي معاصر پرداخت و نوآوريهاي انديشهاش برجستهترين راهکارهاي تجدّد و اصلاح در پايان قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم را ارائه داد.
نخستين انسان شرقي بود که پيام وحدت و يگانگي را همراه با برنامهاي براي برقراري صلح پايدار جهاني به غرب برد و در درک و فهم معاني آيات قرآن و تورات و انجيل و تفسير آنها با عقل و منطقي دقيق و سليم درخششي بيمثل و نظير در عصرنوين نمود.
جهان عرب و اسلام او را به نام عبّاس افندي و جهان غرب به نام عبدالبهاء ميشناختند کسي که تابش انديشهاش شرق و غرب هر دو را به ويژه در مصر و جهان عرب شگفتزده ساخت. با آنکه به مدرسه و دانشگاه نرفته و بخش عمدهي زندگاني خود را در تبعيد و زندان بسر برده بود اهل شرق وي را با اوصافي بسيار والا نظير «دانشمند علّامه» و «پير بزرگ پارسا» و «معدن فضل و کمال» ستودند و با القاب «اعجوبهي زمان» و «نادرهي دوران» و «سرور مصلحان» مورد ستايش قرار دادند.
اهل غرب امّا از روحانيّت اين مسافر آمده از شرق و احاطهاش بر علوم و فنون زمان و روشهاي فکر غربي و نگرش بيطرفانه و عيني او، شگفتزده گشتند و رهبران انديشه در غرب او را «سفير انسانيّت» و «پيامبر صلح» و يکي از بزرگترين دانشمندان دين در جهان دانستند و بالاخره اينگونه وي را ستودند:« قطب بلندآوازهي دانش در شرق و غرب و محبوب همگان».
عبدالبهاء «سياحتگر روح» بود وي سراسر غرب را پيمود تا پيام پدر بزرگوارش يعني پيام جاوداني شرق که پيام همگي اديان و مذاهب مشرق زمين را يکجا در یک برداشت به اهل غرب برساند. او از ابلاغ پيام حضرت مسيح و حضرت محمّد در معابد يهود و اعلان رسالت حضرت محّمد در کلیسای مسيحيان و نيز رساندن پيام دين به محافل بيدينان واهمه نداشت.
عبدالبهاء براي مردم زمان خويش توضيح ميداد که اديان همه فيض حقّ بوده از يک چشمه جوشيدهاند و کراراً خاطر نشان فرمود که دين خدا يکي است و اين حقيقت چيزي جز «تجلّي اوّليه- پيدايش نخستين» نيست و اديان مختلف جز جلوههايي گوناگون از اين حقيقت يگانه نيستند و چون «حقيقت نخستين» وراي فهم و ادراک بشر است از اين روي آنچه از آن حقيقت براي ما قابل تصّور باشد همه نسبي و تقريبي است. بنابراين گرچه از حيث ظاهر بين آنها تفاوتهايي ديده ميشود امّا در ذات و جوهر همگي جلوههاي يک حقيقتند.
اتّحاد شرق و غرب از ديدگاه او دروازهاي براي ورود به جهاني تازه بود که عدالت و يگانگي و آشتي در آن حکمفرماست. وي همچنين در تمامي گفتار و رفتار خويش بر ضرورت وحدت دين و علم و تأسيس تمدّن انساني که نه شرقي و نه غربي است تأکيد نمود؛ تمدّني که بر پايهي روحانيّت و اخلاق استوار و از همهگونه وسائل دنيوي براي پيشرفت و ترقّي برخوردار باشد. وي انظار مردم زمان خويش را به اين نکته جلب نمود که گذشته و حال در حکم يک تجربهي روحاني واحدند و اکنون زمان آن رسيده که گذشته به حال پيوندد و با آن درآميزد و جنگ و ستيز ميان قديم و جديد از ميان برخيزد. و اين نظريّهاي است که لويي لاول
Loise Lavelle فيلسوف فرانسوي (1951-1883) تحت تأثير آن قرار گرفته آن را تئوري «زمان حال سرمدي» نام نهاده است. و در نهايت عبدالبهاء به اهل شرق و غرب خاطر نشان نمود که محبّت يگانه ضامن دستيابي به موفّقيّت و پيروزي است و در يکي از خطابههاي خويش همگان را چنين يادآور گرديد:
چون به جهان هستي نظر ميکنيم امري اعظم از محبّت نميبينيم؛ محبّت سبب حيات است، محبّت سبب نجات است، محبّت سبب ارتباط دلهاي مردمان است، محبّت سبب عزّت و ترقّي بشر است، محبّت سبب دخول در ملکوت الهي است، محبّت سبب حيات ابدي است.(ترجمه مضمون)»
دکتر بشرویه در ادامه چنین نوشتهاند:
«با تغيير نظام حکومت در ترکيّه، مقامات عثماني عبدالبهاء را آزاد ساختند و او بلادرنگ به تهيّه و تدارک وسائل جهت قيام به سفرهايي در خارج از سرزمين فلسطين پرداخت که جمعاً مدّت سه سال از 1910 تا 1913 به طول انجاميد.
مصر نخستين کشوري است که عبدالبهاء از آن ديدار به عمل آورده آن را پايگاهي براي نقل و انتقال و انجام مسافرتهاي خود به اروپا و آمريکا قرار داد، و نزديک به يک سال و نيم از سه سالي را که خارج از عکّا و حيفا بود به تناوب در مصر بسر برد.
عبدالبهاء در اوت- سپتامبر سال 1910 وارد مصر گرديد. اين پژوهش ناچيز را در بزرگداشت صدمين يادبود ديدار عبدالبهاء از مصر تقديم داشته سعي دارد که بدين مناسبت شرحي کوتاه از زندگاني عبدالبهاء ارائه نموده مختصر مطالعهاي در آثار قلمي و روابط انساني و جنبههاي فکري و ديدگاههاي فلسفي و محيط روحاني و ديني او به عمل آورد. در پايان اين مطالعه نمونههايي برگزيده از نطقها و سخنان حضرتش و آنچه در روزنامه و مجلّات دربارهي وي گفته شده، و مکاتبات و گفتمانش با مردم آن زمان ارائه ميگردد.»
این نگاه ممتاز از رهبری عبدالبهاء و گسترش تفکرات بهاءالله است که زمینه تجددخواهی و پرهیز از خرافات و پذیرش اصول علمی را در آیین بهائی فراهم میآورد.
دکتر هما محمودی نخستین زن ایرانیآمریکایی صاحب کرسی استادی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لسآنجلس و یکی از برگزیدگان و افتخارات علمی ایرانیان آمریکا که بهائی است همین مضمون را در رهیافت آیین بهائی در آموزش و تبلیغ این دین چنین مطرح میکند:
«تعریف آیین بهائی در یک جمله خلاصه میشود: بهائی یعنی جامع جمیع کمالات انسانی. و تنها راه بهائی شدن تحری حقیقت است یعنی پیدا کردن آنچه علم ثابت میکند. در آیین بهائی هرگز به کودکان بهائی بودن تحمیل نمیشود و با توجه به اینکه در این آیین چیزی مشابه کشیش یا آخوند وجود ندارد، تنها راه دستیابی به اصول دین مطالعه و تحقیق در آثار مکتوب بهائی است. یعنی ابتدا باید سواد خواندن و نوشتن داشته باشی تا بتوانی از این راه به منابع دست پیدا کنی.
از این منظر است که میتوان نتیجه گرفت زمینه تعالی در آیین بهائی در گرو بهترین شدن و پیشرفت دائم است. تا آنجا که نخستین درس اخلاق برای کودکان بهائی این است که باید پیشرفت کنند و همیشه به دنبال بهترین شدن باشند.»
دکتر هما محمودی در توصیف بهتر از تحری حقیقت، پرهیز از خرافه گرایی و پیدا کردن اصول آیین بهائی بر اساس آنچه علم آنرا اثبات میکند را مورد اشاره قرار میدهد و یاد آور میشود که :
«خود علم هم از منظر بهاءالله تعریفی معین دارد. او معتقد است علم این است که برای استفاده انسان و در راه پیشرفت و خدمت به بشریت باشد و علم نمیبایست از حرف شروع شود و به حرف نیز ختم گردد.»
اصول علم گرایی در آیین بهائی به رشد و توسعه درک اجتماعی از موضوعات روز و دغدغههای انسان مدرن انجامیده است و نه تنها در مقابل دستاوردهای علمی جامعه بشری جبهه نمیگیرد که به بهائی یاری میرساند تا با کمک از دستاوردهای علمی به جامعه بشری خدمت کند. شاید همین خدمت صادقانه است که راه را برای رسیدن به جهانی فارغ از جنگ و حذف مرزهای سیاسی و خط کشیهای نژادی و قومیتی میگشاید.
پروفسور بشرویه در گفتگویی که با ما داشتند همین منظر را مورد توجه قرار داده و با توجه به دغدغههای جامعه امروز جهان میگوید:
«انسان به درستی دریافته است که برای نهایت زیست خود راهی جز وحدت و یکدلی ندارد. اما این حقیقت برای جامه عمل پوشیدن نیاز به انگیزه مافوق بشری دارد تا بتواند از دریچه معنویت، خط بطلانی بر مرز بندیهای جغرافیای سیاسی امروز جهان بکشد. آیین بهائی در دوره معاصر پرچم دار این نحله فکری قلمداد میشود.»
این تعبیر پروفسور بشرویه را میتوان در تعالیم آیین بهائی به روشنی یافت تا آنجا که به گفته شوقی افندی، تعالیم روحانی دیانت بهائی را میشود در یک تعلیم تخلیص کرد و آن «وحدت عالم انسانی» است و جز آن، همه تعالیم دیگر در حکم فروع و ملحقات و حواشی همین تعلیم اصلی اساسی است.
دستیابی به چنین وحدتی از منظر پروفسور بشرویه تنها از طریق رفع تعصبات و خط کشیهایی که باورهای غیر معنوی برای انسان امروز پدید آورده است امکان پذیر است. او تصریح میکند:
«دانستن این موضوع که بشر از منشاء واحد و معینی برخواسته است به ما یادآور میشود که او مقصد واحد و معینی هم دارد و باید در پناه دوری از تعصبات این مسیر را بیابد . آیین بهائی برای این نکته اهمیت ویژهای قائل است تا آنجا که دین بهائی تعصبات را هادم بنیان انسانی میداند. عبدالبهاء در مورد این تعصبات این چنین میگوید:تعصّب دینی و تعصّب جنسی و تعصّب وطنی و تعصّب سیاسی سبب جدال است و هادم بنیان انسانی. باید جمیع این تعصّبات را ترک نمود.»
اما آیین بهائی دستیابی به چنین دستاوردی را نه فقط در منظر نظری که از رویکردی علمی دیده است. دکتر هما محمودی با اشاره به تجربه زبان اسپرانتو میگوید:
«بهاءالله نزدیک به ۱۵۰ سال پیش در کتاب اقدس ذکر میکند که باید جمیع ملتها انجمنی تشکیل دهند و در آن انجمن با توافق کامل یک زبان به عنوان زبان بینالمللی اعلام شود تا همه مردم علاوه بر زبان مادری، آن را نیز فراگیرند و به این صورت است که دیگر همه مردم به راحتی میتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. در چند دهه اخیر زبان اسپرانتو به عنوان زبانی که نتواند چنین خصیصهای را داشته باشد پدید آمد که نتوانست ادامه حیات یابد و سر انجام چنین نقشی را سازمان ملل متحد به زبان انگلیسی سپرد. در حقیقت جهان با تاسی خواسته و ناخواسته از راهنمایی بهاءالله بهره برده است تا بتواند مسیر همگرایی جهانی را هموار کند. از سوی دیگر امروزه پیشرفت چشمگیر فنآوریهای کامپیوتری راه دستیابی به زبانی مجازی برای برقراری ارتباط نزدیک بین ابنای بشر در فرای مرزهای جغرافیایی را گشوده است.»
دکتر هما محمودی دستاورد چنین رویدادی را از منظر آیین بهائی رسیدن به صلح عمومی قلمداد کرده و میافزاید:
«در دین بهائی آمده است که اساس همه ادیان الهی محبت و یگانگی است و به همین علت است که جمیع مردم دنیا باید با همدیگر صلح نمایند و به دوستی و راستی پردازند. هدف بهائیان از اجرای تعالیم بهاءالله این است که وحدت عالم انسانی به وقوع بپیوندد و بغض و عداوت بین بشر برافتد.»
پروفسور بشرویه در اثر جدید خود عبدالبهاء عباس که به همت ناهید روحانی به فارسی ترجمه شده است درباب صلح با ذکر رسالهاي که عبد البهاء به مجمع صلح عمومي در هلند می نویسد چنین آورده است:
«اي انجمن محترم عالم انساني، از اين نيّت خيريه و علويت مقاصد که داريد بايد مورد شکرانيت جميع بشر گرديد کلّ از شما ممنون و خوشنود باشند که بذل چنين همّتي پرداختيد که سبب آسايش عموم بشر است. زيرا راحت و آسايش عالم آفرينش در تحسين اخلاق عمومي عالم انساني است و اعظم وسيله به جهت تربيت اخلاق علوّ همّت و توسيع افکار است بايد عالم انساني را به اين منقبت عظيمه دعوت نمود. ملاحظه فرماييد که مبادي مرعيهي اصيلهي هر فردي از افراد بشر جلب منفعت خويش و دفع مضرّت است در فکر آسايش و شادماني خود است و آرزوي تفّرد در زندگاني مينمايد و ميکوشد که از جميع افراد ديگر در راحت و ثروت و عزّت ممتاز گردد. اين است آرزوي هر فردي از افراد بشر و اين نهايت دنائت و بدبختي و پستي فکر است. انسان چون اندکي ترقّي فکر يابد و همتّش بلند گردد در فکر آن افتد که عموم عائله را جلب منفعت و دفع مضرّت نمايد. زيرا راحت و نعمت عموم خاندان خويش را سعادت خود داند و چون فکرش توسّع بيشتر يابد و همّتش بلندتر گردد در فکر آن افتد که ابناء ملّت و ابناء وطن خويش را جالب منفعت و دافع مضرّت شود. هر چند اين همّت و فکر از براي خود او و خاندان او بلکه عموم ابناء ملّت و وطن او مفيد است ولکن از براي ملل سائره مورث ضرر است. زيرا به جان بکوشد که جميع منافع عالم انساني را راجع به ملّت خويش و فوائد روي ارض را به عائلهي خود و سعادت کلّيهي عالم انساني را تخصيص به خود دهد و همچو داند که ملل سائره و دول مجاوره هر چه تدنّي نمايند ملّت خويش و وطن خود ترقّي نمايد تا در قوّت و ثروت و اقتدار به اين وسيله بر سائرين تفوّق يابد و غلبه کند. امّا انسان الهي و شخص آسماني از اين قيود مبّراست و وسعت افکار و علويت همّت او در نهايت درجه است و دائرهي افکار او چنان اتّساع يابد که منفعت عموم بشر را اساس سعادت هر فردي از بشر داند و مضّرت کلّ ملل يا دول را عين مضرّت دولت و ملّت خويش بلکه خاندان خود بلکه عين مضرّت نفس خود شمرد. لهذا به جان و دل به قدر امکان بکوشد که جلب سعادت و منفعت از براي عموم بشر و دفع مضرّت از عموم ملل نمايد و در علويت و نورانيت و سعادت عموم انسان بکوشد فرقي در ميان نگذارد. زيرا عالم انساني را يک خاندان داند و عموم ملل را افراد آن خاندان شمرد بلکه هيأت اجتماعيه بشر را شخص واحد انگارد و هر يک از ملل را عضوي از اعضاء شمرد. انسان باد علويت همّتش به اين درجه باشد تا خدمت به اخلاق عمومي کند و سبب عزّت عالم انساني گردد. حال قضيه برعکس است جميع ملل عالم در فکر ترقّي خويش و تدنّي سائريناند بلکه در فکر جلب منفعت خود و مضرّت ديگرانند و اين را تنازع بقا شمرند و گويند اساس فطري عالم انساني است. ولي اين بسيار خطاست بلکه خطائي از اين اعظم نه. سبحانالله در بعضي از حيوانات تعاون و تعاضد بقا است ملاحظه ميشود که در مورد خطر بر يکديگر سبقت ميگيرند. روزي در کنار نهري صغير بودم ملخهاي صغير که هنوز پر بر نياورده به جهت تحصيل رزق از اين طرف نهر به طرف ديگر عبور ميخواستند لهذا آن ملخهاي بيبال و پر هجوم نمودند و هر يک بر ديگري سبقت گرفتند و خود را بر آب ريختند تا مانند پلي از اين طرف نهر تا آن طرف نهر تشکيل نمودند و ملخهاي ديگر از روي آنها عبور کردند و از آن سمت نهر به سمت ديگر گذشتند ولي آن ملخهايي که در روي آب پلي تشکيل نموده بودند هلاک شدند. ملاحظه کنيد که اين تعاون بقا است به تنازع بقا مادام حيوانات را چنين احساسات شريفهاي، ديگر انسان که اشرف کائنات است چگونه بايد باشد و چگونه سزاوار است عليالخصوص که تعاليم الهيه و شرايع سماويه انسان را مجبور بر اين فضيلت مينمايد. و در نزد خدا امتيازات ملّيه و تقاسيم وطنيه و خصوصيت عائله و قيود شخصيه مذموم و مردود است. جميع انبياي الهي مبعوث و جميع کتب سماوي به جهت اين مزيت و فضيلت نازل شد و جميع تعاليم الهي محصور در اين است که اين افکار خصوصيت منافع از ميان زائل گردد و اخلاق عالم انساني تحسين شود و مساوات و مواسات بين عموم بشر تأسيس گردد تا هر فردي از افراد جان خويش را به جهت ديگران فدا نمايد. اين است اساس الهي اين است شريعت سماوي و چنين اساسي متين جز به يک قوّت کلّيهي قاهره بر احساسات بشريه تأسيس نيابد. زيرا هر قوّتي عاجز است مگر قوّت روحالقدس و نفثات روحالقدس چنان انسان را منقلب نمايد که به کلّي اخلاق مبدّل گردد ولادت ثانويه يابد و به نار محبّتالله که محبّت عموم خلق است و مايه حيات ابديه و روحالقدس تعميد يابد. فلاسفهي اولي که نهايت همّت در تحسين اخلاق داشتند و به جان و دل کوشيدند ولي نهايت تربيت اخلاق خويش توانستند نه اخلاق عمومي به تاريخ مراجعت نماييد واضح و مشهود گردد. ولي قوّهي روحالقدس تحسين اخلاق عمومي نمايد عالم انساني را روشن کند علويت حقيقي مبذول دارد و عموم بشر را تربيت کند. پس خيرخواهان عالم بايد بکوشند تا به قوّت جاذبه تأييدات روحالقدس را جذب کنند اميدم چنان است که آن جمع محترم انجمن خيري عالم انساني مانند آئينه اقتباس انوار از شمس حقيقت نمايند و سبب تربيت اخلاق عموم بشر گردند و خواهش آن دارم که نهايت احترام من در حقّ آن هيأت عاليقدر مقبول شود.»
بهائیان معتقدند زن و مرد هر دو انسانند و امتیازی از نظر انسانی بر هم ندارند برای همین زن و مرد باید در جمیع حقوق اجتماعی برابر باشند، مثلا در حقوق اجتماعی از لحاظ تعلیم و تربیت، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، همچنین در حقوق مدنی از لحاظ ازدواج و ...
بهائیان اعتقاد دارند زن و مرد از لحاظ فکری و عقلانی مانند هم هستند و امتیازی بر یکدیگر ندارند. این برابری حتی در مورد تحصیل نیز رایج است و بهائیان در 170 سال گذشته پیشتاز آموزش زنان بودهاند. دکتر هما محمودی دراینباره میافزاید:
«حتی در موردی که یک خانواده یک فرزند دختر و یک فرزند پسر دارد و تنها تمکن مالی برای تامین تحصیلات یکی از آن دو را دارد، تعالیم بهائی تحصیل را حق دختر میداند، چرا که او را در مقام مادر نسل آینده تحصیل کرده، مطلع و آگاه میپسندد.»
دیانت بهائی تعدیل و توزیع منابع ثروت را در سطح جهانی برای رفاه و آسایش عموم اهل عالم لازم و ضروری میداند. فقر و غنای زیاد را نکوهش میکند و تامین حداقل معیشت را برای همه افراد انسانی ضروری میشناسد. و برای رسیدن به این هدف وضع قوانین و قواعد و نظامات مناسب را تاکید مینماید. بدیهی است توزیع منابع مهمترین قسمت مبحث اقتصاد میباشد.
دیانت بهائی تعدیل و توزیع منابع ثروت را در سطح جهانی برای رفاه و آسایش عموم اهل عالم لازم و ضروری میداند. فقر و غنای زیاد را نکوهش میکند و تامین حداقل معیشت را برای همه افراد انسانی ضروری میشناسد. و برای رسیدن به این هدف وضع قوانین و قواعد و نظامات مناسب را تاکید مینماید. بدیهی است توزیع منابع مهمترین قسمت مبحث اقتصاد میباشد. با این حال بهائیان معتقدند نیاز روحانی فارغ از درجه پیشرفت مادیاست. آنها اعتقاد دارند که انسانها علاوه بر نیاز مادی نیازمند مواردی روحانی هستند که به وسیله پیامبران ممکن است و لذا نیاز به تجدید ادیان وجود دارد.
اما با این حال ایشان سعادت بشتر را در گرو رشد دانش تلقی کرده و بر همین اساس تعلیم و تربیت در دیانت بهائی فرض و واجب است و هر فردی که کوتاهی کند، از فضل حق محروم است. پدر و مادر وظیفه دارند کودکان خود را تربیت کنند و تعلیم دهند؛ اگر در این امر کوتاهی نمایند، نزد خداوند از مقصرین به حساب میآیند. طبق متن کتاب اقدس اگر پدری در تربیت فرزندش کوتاهی نماید، باید هزینه لازم برای تعلیم و تربیت فرزندش را از او گرفت و اگر فقیر بود، بیت العدل اعظم مسئول تربیت و تعلیم فرزند است.
بر گرفتن سره از نا سره و تشخیص حق و عدل موضوعی است که در آیین بهائی مورد توجه قرار گرفته است و از آنجائیکه بسیاری از اختلافات و جنگهای میان دول و ملل و گروههای مختلف به دلیل نبودن یک مرجع رسیدگی قدرتمند میباشد و از آنجائیکه همواره اختلاف نظر و سلیقه بین گروهها امکان پذیر است و چنانچه مورد رسیدگی سریع قرار نگیرد بیم جدال و درگیری میرود. دیانت بهائی نزدیک به ۱۵۰ سال پیش ایجاد یک محکمه کبری بینالمللی را که مرجع حل اختلاف و بانی صلح و دوستی است را پیشنهاد کردهاست. چنین دادگاهی امروزه به صورت دیوان لاهه در نظام سیاست بین المللی موجود است که به دعاوی بین حکومتها و یا پروندههای جنایات جنگی و امثال آن رسیدگی میکند.
اما آنچه مبنای صلح جهانی در منظر آیین بهائی است چیزی جز انس و الفت میان اقوام مختلف بشریت نیست. از همین زاویه دید است که آیین بهائی رسالت انبیای پیش از خود را به رسمیت شمرده و باور دارد که پیامبران اصولا برای برطرف کردن اختلافات بشر و به وجود آوردن الفت بین مردم ظاهر شدهاند، لذا اگر دیانت هم که خود باید علاج اختلافات باشد سبب اختلاف و جنگ و جدائی شود، به گفته عبدالبهاء بیدینی بهتر از آن است.
دکتر هما محمودی در پایان گفتگوی مفصل خود با ایرانشهر ضمن تقدیر از جایگاهی که کوشندگان بهائی با دست یابی به مدارج بالای علمی و تاثیرگذاری در عرصههای گوناگون به آن دست یافتهاند میگوید:
«در آیین بهائی اهمیت یک فرد به شهرت، ثروت، منزلت اجتماعی و یا بالا بودن رتبه شغلی او نیست، اهمیت یک شخص در کوشش او برای پیشرفت انسانیت معنی پیدا میکند و اینکه تا چه اندازه توانستهاست در پیدایش و حفظ صلح و دوستی و اشاعه آزادی، عدل، انصاف و محبت موثر باشد. باور من این است که باید با مهر و انساندوستی تلاش کرد تا در دیدگاهها تغییر ایجاد شود و از انجماد قلبها جلوگیری کرد و اجازه داد تا جهان به سوی برابری و برادری پیش رود. به زعم من بهائیان در اقصی نقاط دنیا همانند شمعهایی هستند که برای پیشرفت جامعه بشریت به نور افشانی مشغولند.»