شاید مهمترین شاخصه قابل مطالعه در جوامع مهاجر نشین (مانند جامعه ایرانیان مقیم آمریکا) الگو تناسب اجتماعی تطبیقی بین آن جامعه و جامعه مادر باشد. الگویی که به صورتی ملموس خوبی ها، بدی ها ، هدف گذاری ها و انسجام اجتماعی جامعه مادر را در شرایط منطبق با الگوی اجتماعی حاکم در کشور میزبان برای هر پژوهشگری به روشنی نمایان می کند.
از این روست که جامعه شناسان برای دست یابی به الگوی های مدل در ایران آینده بی شک نیاز مند مطالعه جامعه مهاجر ایرانی در سایر نقاط جهان هستند.
در هر خانواده ای هم فرزند خوب هست هم فرزند خوب تر. من شک ندارم اگر از پدر و مادر یک فرد خطا کار هم که بپرسیم، آنها فرزند خود را دوست دارند، او را به خاطر اشتباهش سرزنش می کنند و یا به اندازه خطایی که از او سر زده است مورد تنبیه قرار می دهند اما مهر قلبی خود را از او دریغ نمی کنند. به همین دلیل است که فرزند خطا کار برای والدینش خوب است و فرزندی که خطایی از او سر نمی زند خوبتر.
جامعه درست به سان یک خانواده است با این تفاوت که نقش ها و مسئولیت های ما در قبال دیگر افراد جامعه دائما در حال تغییر است و طبیعی است که هر یک از ما در مرحله ای نقش فرو دست را به عهده می گیریم و در مرحله ای دیگر نقش فرا دست را بازی می کنیم. حتی در بسیاری از مواقع این مراحل حالت موازی دارند و یا در امتداد یکدیگر قرار می گیرند.
برای مثال شما جوانی هستید که در همین جامعه مهاجر امریکایی برای انجام یکی از مراحل مربوط به اقامت خود به وکیل مهاجرت مراجعه می کنید، پس در قبال وکیل شما نقش فرودست را دارید. در حالی که در همان دفتر وکیل، دوستی به شما تلفن می کند و از شما آدرس محلی را می پرسد که پیش از این در آن محل بوده اید و شما پاسخ می گویید، در این مرحله شما نقش فرا دست را دارید. پس درک این مسئله حائز اهمیت است که روابط متقابل اجتماعی از همین فراز و فرود ها در مناسبات تشکیل شده و در قبال میزان توانایی و سطح ارتباط اجتماعی افراد در حال فراز و فرود است.
از سوی دیگر بی شک حفظ هویت مشترک که از شاخصه های حفظ جامعه اقلیت است، نیازمند همگرایی و تبادل بیشتر در انطباق جایگاه ها و مناسبات اجتماعی ناشی از فراز و فرود روابط اجتماعی افراد داخل یک گروه است.
به جبر زمان و فرهنگ، عزیزان ایرانی که در داخل وطن مالوف به عنوان اقلیت در سالیان معاصر زیسته اند (همانند هموطنان زرتشتی، کلیمی، بهایی، مسیحی و حتی برخی اقلیت های قومی) این موضوع را به درستی فرا گرفته اند که تنها مسیر بقای جامعه اقلیت از راه همبستگی فکری و اتکا به داشته های مشترک، پیش می رود. در حالی که بسیاری از ایرانیان که در داخل ایران جزء عموم مردم طبقه بندی می شدند، طبیعی است که چنین تجربه تاریخی مهمی را در وطن کسب نکرده اند و در این سوی دنیا - به هر دلیلی و هر روشی که اقامت گزیده اند- شاید برای نخستین بار با موضوعی مواجه شده اند که تا پیش از این امری طبیعی در زندگی اقلیت ها در ایران محسوب می شده است.
این بی تجربگی در بسیاری از مواقع منشا گرفتاری هایی برای برخی هموطنانمان در جامعه ایرانیان مقیم خارج از کشور می شود که ضربه اجتماعی ناشی از این گرفتاری ها حتی بیش از خود این عزیزان اساس جامعه اقلیت ایرانی ساکن در منطقه ای از خارج از ایران را تحت تاثیر قرار می دهد. به گونه ای که مرز بندی های به وجود آمده ناشی از این تضادها موجب دلخوری و یا حتی تنش هایی میان جامعه مهاجر می گردد.
اگر همچنان به نخستین فراز این نوشتار برگردیم که جامعه را نمونه بسط یافته ای از خانواده می داند، باید قبول کنیم که حتی بدترین افراد جامعه هم باز عضوی از این خانواده هستند که شاید مهمترین عنصر بقایش در تقسیم اعضا به خوب و خوب تر به جای خوب و بد است.
شاید برخی از هموطنانمان به دلایل گوناگون، راه را از بی راه تشخیص نداده باشند، شاید برخی به دلایل مادی، فرهنگی، اعتقادی و یا حتی مذهبی به اصولی پایبند باشند که مورد پسند ما نیست، شاید در میان این جامعه کسانی پیدا شوند که زبان تند و تیزشان در نقد حتی بی انصافانه موجب رنجش خاطر فرد یا گروهی را فراهم آورد. باید دانست که این افراد را نباید اعضای بد جامعه محسوب کرد. بلکه باید آنها را خوب دانست و به آنها یاری رساند تا به مانند دیگر کوشندگان و فعالان جامعه که در پناه رفتار آگاهانه و با در نظر داشتن جمیع شرایط حیات در جامعه ای مانند جامعه ایرانیان مقیم آمریکا آن هم در مقطعی از زمان که دو کشور در قطع ارتباط کامل فرهنگی و سیاسی قرار دارند، تبدیل به افراد خوبتر جامعه شوند.