طبیعت درس های بزرگی به انسان می دهد. شاید به همین دلیل بوده است که سرخپوستان مادر طبیعت را به عنوان خدایگان خود مورد پرستش قرار می داده اند و یا در روزگاران دیرین در سرزمین مادریمان که در آن سوی این کره خاکی واقع است پدران و مادران ما نمادهایی از طبیعت را برای نشان دادن خواستگاه های قدسی خود بر می گزیدند. یلدا که این روز ها در حال تجربه کردن آن هستیم یکی از همین درس هاست. درسی از صبر و امید. درسی که سراسر تاریخ در اثبات درستی آن پر مثل شده است.
شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیمکره شمالی زمین است. این شب به هنگام غروب آخرین آفتاب پاییز تا زمان طلوع نخستین آفتاب زمستان اطلاق میشود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام این شب را جشن میگیرند.
این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن شب به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود.
یلدا واژهایست به معنای تولد برگرفته از زبان سریانی که از شاخههای متداول زبان آرامی است. زبان آرامی یکی از زبانهای رایج در منطقه خاورمیانه بودهاست. برخی بر این عقیدهاند که این واژه در زمان ساسانیان که خطوط الفبایی از راست به چپ نوشته میشده، وارد زبان پارسی شدهاست.
ایرانیان نزدیک به چند هزار سال است که شب یلدا، آخرین شب پاییز را که درازترین و تاریکترین شب در طول سال است تا سپیده دم بیدار میمانند و در حقیقت به جشن تولد دوباره خورشید می روند در لحظه ای که سیاهی شب بیش از هر لحظه ای سنگینی می کند. گویی همه مصداق آن مثل را می جویند که «در نومیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است...»
این همان درس بزرگ یلدا است. درسی از مادر طبیعت برای فرزند بازیگوشش انسان! که به فراموش کاری شهره است... گویی مادر طبیعت به همین دلیل است که هر سال این درس را برای آدمی تکرار می کند تا به او یاد آوری کند، آنجاکه سیاهی و ظلمت استیلا می یابد، آنجا که جور و ظلم حاکم می شود، آنجا که خفقان و استبداد به ظاهر در اوج اقتدار است، آری! درست همان جا، باید به تولد دوباره آزادی چشم داشت. همان جاست که سرآغاز تازه ای می شود برای فرداهای روشن. همچنان که روشنایی روز ها از فردای سیاهی بزرگ یلدا طولانی و طولانی تر می شود.
با آنکه یلدا، این روزها بیشتر به جشن دور هم نشینی و انار دان کرده خوردن و فال حافظ گرفتن شهرت دارد و برخی کارشناسان روانشناسی تربیتی در ایران از آن به عنوان فرصتی برای تحکیم ارتباطات خانوادگی یاد می کنند و یا دست اندر کاران فرهنگی جمهوری اسلامی سعی دارند تا آنرا فقط به عنوان بخش کوچکی از موضوعیت «صله ارحام» در دین اسلام معرفی کنند، اما به اعتقاد من یلدا نمادی از یادآوری طبیعت به بشر است که هرگز، هرگز، هرگز ظلم پایدار نیست. یلدا فرصتی است که طبیعت به تو یاد آوری می کند که به اقتدار خودکامگان و سیاهی گستران اعتنایی نکنی. یلدا فرصتی است تا در حکومت جابران تردید کنی. آری، یلدا هنگامه ایست که باید، باید، باید در قدرت ستمگران شک کرد. شکی که چونان موریانه پایه های کاخ استبداد را فرو می خورد و فردای روشن را با زایش مهر و عشق و آزادی به ارمغان می آورد.
در پایان بد نیست یاد آوری کنم که یلدا در ایران باستان سیمایی پررنگ تر از دانه های انار داشته است سیمایی که بخشی از آن را به اقتباس از پژوهش دکتر داریوش اکبرزاده استاد اسطوره شناسی دانشگاه تهران که در مجلد دوم کتاب آیین های ایرانی یادآور شده است، برایتان در زیر نقل می کنم: