پنجشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۱

وطنم؛ پاره تنم

دنیا پر است از آنها که دل در سرزمینی جا می گذارند و پا در دیاری دیگر...
دنیا پر از کسانی مثل من و تو است. آری من و تو که این روزها خانه هردومان جایی جز وطنمان است. ما که چه از سر انتخاب و چه از سر اجبار جلای وطن کرده ایم... اما شنیدن سرود جاویدان ای ایران مو بر تن هایمان راست می کند و یاد ایران، اشک در چشمانمان می داوند.
ما برای ایرانیان فردا(کودکان ایرانی) در این سرزمین چه داریم؟

سخن گفتن پیرامون مقوله وطن پرستی از دو منظر در حوزه علوم انسانی مورد بازشناخت قرار می گیرد. یکی از دیدگاه علوم سیاسی و دیگر از زاویه دید علوم اجتماعی. در نگاه سیاسی همه توانایی های فردی، ملی و داشته های فرا هویتی که یک وطن پرست بدست آورده است در خدمت رونق و سربلندی وطن قرار می گیرد تا بتواند وطن مالوف را به درجه قابل قبولی از اعتبار بین المللی برسانند. گاه این مسیر از رهگذار موافقت و پشتیبانی از نظام حاکم عبور می کند. گاه هم همانند وضعیت امروزه ایران برای وطن پرستان در این سوی جهان از مسیر مقابله با نظام سیاسی حاکم می گذرد... در این دیدگاه آنچه بر دیگر موضوعات سبقت می گیرد آن است که چگونه منافع ملی و قابلیت های برآمده از هژمونی برخاسته از داشته های ملی یک مملکت در هر کجای جهان شناخته شده در بسیجی همگانی در راستای رشد و توسعه سرزمین مادری قرار گیرد. تا آنجا که سیاسیون ملیت را به عنوان یکی از سه پایه اصلی حفظ تمامیت ارضی و بقای نظام سیاسی هر جامعه ای می دانند. از کشوری مثل ژاپن با تمدنی هزار ساله تا کشورهای تازه استقلال یافته، همه و همه از این قاعده معین پیروی می کنند و حکومت ها با بهره برداری از همین اصل اولیه جامعه شناسی سیاسی در مفهوم ملیت، به تشکیل نظام های سیاسی، ارتش ها و دیگر قوای اجرایی و نظارتی مبادرت می کنند.

اما وطن پرستی در منظر علوم اجتماعی به گونه ای دیگر تعریف می شود. اجتماعیون معتقدند که رابطه وطن و فرد نوعی رابطه دو طرفه است و بر خلاف نگاه جامعه شناسی سیاسی معاصر که معتقد است: «وطن پرستی، وابستگی فرد به کشور خاصی که تابعیتش را داراست و متعهد است که به آن وفادار بماند.» وطن پرستی را یکنوع احساس ملی می دانند که تراوش آن دوستی و اخلاص برای وطن است اما در ازای این دوستی و اخلاص، دریافتی به فرد از وطن بازگردانده می شود که در شکل گیری هویت فردی، موقعیت اجتماعی و نوع باور فرهنگی او تاثیر می گذارد.

در حقیقت علوم اجتماعی وطن پرستی را به عبارت صحیح تر وطن دوستی دانسته و دلایلی را برای این دوستی ارایه می دهد که بر اساس تعریف موضوعی وطن می توان آنها را طبقه بندی کرد.

حال ببینیم تعریف علمی واژه پرکاربرد وطن چیست:

وطن جایی است که انسان در آن بدنیا می آید، از آب و هوایش استفاده می کند و تابعیتش را دارد. مثلاً تاجیکستان کشور مشترک همه تاجیک ها است، برزیل کشور مشترک همه برزیلی هاست و ایران کشور مشترک همه ما ایرانی ها.

در این تعریف حلقه گمشده ای نهفته است که درک صحیح آن نیازمند تدبر بیشتر است و آن اینکه در کلیت تعریف حقوقی وطن هیچ اشاره ای به هویت فرد نشده است. به عنوان مثال اگر فردی پس ازتولد و یا در کودکی از کشوری که در آن متولد شده است به کشوری دیگر مهاجرت کند و در کشور جدید رشد و نمو یابد - درست مانند بسیاری از نوجوانان و جوانان ایرانی امریکایی که امروزه بخش عمده ای از ایرانیان آمریکا را تشکیل می دهند- آیا همچنان باید وطن او را کشور زادگاهش دانست؟ بخشی از علوم اجتماعی که در حوزه قانون متمرکز است(حقوق) می گوید آری. اما علم جامعه شناسی مدرن برای پاسخ به این سئوال چنین قاطعیتی قائل نیست و درست همین جاست که موضوع وطن برای فرد، در قالب یک انتخاب مطرح می شود و او می تواند خود برگزیند که آیا سرزمینی که در آن به دنیا آمده است را وطن خود بداند و یا سرزمینی که در آن رشد پیدا کرده است.

اینکه فرد کدام یک از دو گزینه را انتخاب کند به شرایط روحی، فرهنگی و حس تمایل فرد به گذشته و شناخت و آگاهی اکتسابی او از داشته های فرهنگی سرزمین اولیه باز می گردد و اینکه خانواده و مربیان او تا چه اندازه در تربیت او نقش سرزمین اصلی را حفظ کرده باشند. در نهایت هم شرایط اجتماعی حاکم در سرزمین دوم در این انتخاب نقش بازی می کند و اینکه در جامعه میزبان تا چه اندازه داشتن تابعیت دوگانه مقبول بوده و جامعه پیرامونی پذیرای مهاجران باشد و اصولا رگه های نژادی در نقش پذیری اجتماعی تا چه اندازه موثر دیده شود از دیگر عواملی است که به پر رنگی و یا کم رنگی شرایط جامعه میزبان در تصمیم فرد منجر می شود.

با توجه به آنچه تا کنون گفته شد برای تعریف درست تر از وطن پرستی نیاز به شناخت قلبی از سرزمینی که از آن آمده ایم داریم. شاید برای کسانی که بخش عمده ای از زندگی خود را در ایران گذرانده باشند این مهم اتفاق افتاده باشد و به درستی بتوانند واژه وطن را در شهر به شهر آن سرزمین کهن معنا کنند. اما برای نسل های جدیدتر نیاز مبرم به برقراری این ارتباط فرهنگی آن هم در شرایطی که حکومت فعلی ایران با سیاست های غلط و رفتارهای نابخردانه باعث شده است تا نام ایران در افکار عمومی جوامع میزبان که عموما غربی هم هستند مترادف با مفاهیم ناخوشایند سیاسی باشد، به یک ضرورت تبدیل شده است.

تصور کنید دختر یا پسر نوجوان شما که کمتر از نیمی از عمر خود را در ایران گذرانده است و حالا با داشتن سنی در حدود 13-14 سالگی در مدرسه ای در شهری مانند لس آنجلس و یا نیویورک که به رنگین کمان فرهنگ ها و ملیت ها شهرت دارند با این تصور عمومی همکلاسی هایش رو بروست که ایران به معنی نابودی اسراییل است. یا ایران و بمب هسته ای با هم مترادف است و یا مواردی از این دست... قبول کنید که کودک و یا نوجوان ایرانی الاصل که در این مرحله از زندگی در حال ساختن شخصیت اجتماعی خود است بیشتر ترجیح می دهد ایرانی نباشد تا اینکه ایرانیی باشد که همکلاسی هایش او را در منظر عضوی از یک کشور ... بدانند.

اینجاست که مهمترین نقش برای جامعه والدین ایرانی شکل می گیرد بد نیست به مدارس فرزندانتان بروید و در مراسم هایی با بهره گیری از شیرینی ها و غذاهای سنتی ایرانی همکلاسی های کودکان خود را با واقعیت های ایرانی آشنا کنید. دوستان فرزندانتان را به خانه فرا بخوانید و در یک میهمانی جذاب برای آنها به ایشان بیاموزانید که فرقی جدی بین ایران و جمهوری اسلامی وجود دارد. فرقی که من و شما به عنوان کسانی که اگر چه دور از وطن هستیم اما هنوز صدای سرود «ای ایران» وجودمان را به خروش می آورد؛ باید به نسل های بعدی خود بیاموزانیم.