این روزها واژه ای مانند کوتوله های سیاسی سکه ای رایج در ادبیات مدنی ایران است و هر دو سوی دعوا که خود کوتوله هایی در مقابل گذشته ایران هستند، یکدیگر را به کوتوله بودن در عرصه سیاست و فرهنگ متهم می کنند.
اما این همه ماجرا نیست... چرا که ریشه یابی فرهنگ کوتوله پروری نه فقط در مرز های امروز ایران که حتی در این سوی دنیا نیز ما را آزار می دهد.
اینکه چرا و چگونه واژه کوتوله وارد ادبیات مدنی و چالش گرانه شده است، خود قصه ای مفصل دارد که به بخشی از آن به پیش بینی های نستراداموس باز می گردد و بخشی دیگر از آن نیز متضمن عصر استقرار امپراتوری ناپلئونی در فرانسه است.
بهره گیری از مفهوم کنایی کوتوله که بار تحقیر آمیز دارد، نشانگر آن است که بر اساس پسوند تکمیلی این واژه، فردی که در مستند قدرت و مسئولیت در آن حوزه قرار دارد، شایسته مقامی که تصدی آن را عهده دار است نیست. مثلا وقتی احمدی نژاد را کوتوله سیاسی می خوانند، یعنی این شخص در حوزه سیاست از توانایی، دیدگاه وسیع و درایت سیاسی برخوردار نیست. یا هنگامی که فردی را کوتوله فرهنگی یا هنری و یا اجتماعی می نامند، همین معنی در حوزه تخصص او - البته اگر تخصصی در کار باشد- عینا متبادر می شود.
پس با این تعریف، قبول این واقعیت الزامی است که وجود هر کوتوله ای نشانگر جماعتی کوتوله پرور است که حقارت وی را تاب می آورد و در چهار چوب مناسبات اجتماعی و نقش پذیری های جمعی اقبال بیشتری به یک کوتوله فکری نشان می دهد تا کسانی که از شایستگی بیشتر برخوردار باشند.
اگر به پیشینه تاریخی خود نگاه کنیم به سادگی در می یابیم که این مسئله ازدیروز دربار پادشاهان تا امروز خانواده هایمان قابل ردیابی است. از آن هنگام که دانستن و شهامت حق گفتن در جامعه ما به دلیل تعصبات بی جا و رنگ تقدس زدن به مفاهیمی که الزاما مقدس نبوده اند، دلیلی می شود تا زبان سرخ سر سبز را دهد بر باد و ...
ما از جامعه ای می آییم که به جای اینکه فرا گرفته باشیم تا حاکمان را نقد کنیم، لب به تمجید آنها گشوده ایم. این حاکم از رئیس کشور تا مرد خانه را در بر می گیرد و به همین دلیل است که اصولا ما ایرانی ها جنبه انتقاد را نداریم و خوب کسی که نقد را نپذیرد سرانجامی جز سقوط ندارد.
در سرزمینی که در آن خدا و شاه از میهن مقدم تر بوده اند چه تصور باطلی که ثمره انقلابش جز نماینده ای زمینی با تقدسی همرتبه پیامبران برای خدایی آسمانی باشد!!! و این سرآغازی برای زمامداری کوتوله هاست. و کسانی که می خواهند به کانون قدرت نزدیک باشند یاد می گیرند تا به جای نقد آگاهانه مجیز متملقانه بگویند و خود حاکمان نیز به جبر تاریخ فرا می گیرند که مستبد باشند و نقد را هم تراز خروج و شورش بدانند.
این مهم با چنین سابقه ای، در زندگی امروز ما ایرانیان ساکن امریکا هم متجلی است و در کلونی پر جمعیتی مثل ایرانیان ساکن لس آنجلس چهره پر رنگ تری به خود گرفته است. از نویسنده رنجیده خاطر نشوید، چرا که شنیدن این نکته از یک هموطن چه بهتر تا پا فشردن بر اساس این باور غلط که میهن مان را به خرابه تبدیل کرده است و حتی در مهد سکولاریسم و دموکراسی در امریکا نیز سایه شومش را از سر روابط اجتماعی و قواعد زندگی مدنی ما بر نمی گیرد.
در ساختار مناسبات مدنی جامعه ای که ما ایرانیان برون مرز در ایالات متحده امریکا ساخته ایم، تفاوت هایی بنیادین با جامعه میزبان دیده می شود. تفاوت هایی که باعث شده تا نسل آینده امریکایی های ایرانی تبار که بیشتر با جامعه امریکایی مانوس می شوند، تمایلی به ادامه حیات گروهی در جامعه ایرانی نشان ندهند و حتی بین خود ما هم مرسوم باشد که یافتن موقعیت های بهتر را در گرو دوری از جامعه ایرانی و همکاری با موسسات و نهاد های مدنی جامعه میزبان جستجو کنیم. این نه از سر قدرت و امکانات بیشتر جامعه میزبان که در ضعف مدیریت جامعه خود مان است چه چنین باوری در ذهن ها شکل می گیرد. اگر مدیران و علی الخصوص چهره های تاثیرگذار فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ایرانی مفاهیم صحیح دموکراسی درون گروهی را درک کنند و اگر به جای آنکه برخی کوتوله های فرهنگی و اجتماعی بر اساس رهیافت های ناشی از کوتوله پروری که حاصلی جر فرار استعداد ها ندارد - آنچنان که ایران را امروز از متخصصین و نخبگان خالی کرده است - و به جای اقدام به رنجاندن، نادیده گرفتن توانمندی ها و دور کردن استعداد تازه از مسئولیت ها از ترس آنکه مبادا توانایی آنها، ناتوانی کوتوله ها را نمایان تر کند، به حمایت از ایشان اهتمام ورزند، بی شک جامعه ایرانی مقیم لس آنجلس هم برازنده لقب جامعه ای با موقعیت های طلایی خواهد بود. لقبی که نه بسان یک اسم و یا زیوری تزئینی که به باور ما به سان راهی برای تجلی بیشتر این جامعه نیازی مبرم تلقی می شود.